جدول جو
جدول جو

معنی صدا نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

صدا نشستن
(خَ چَ رَ تَ)
آواز برنیامدن. خاموش شدن. ساکت گشتن:
بلبلم را بی وصال گل دماغ نغمه نیست
یار تا برخاست از مجلس، صدای ما نشست.
مخلص کاشی
لغت نامه دهخدا
صدا نشستن
آوا خفتن آواز بر نیامدن خاموش شدن آواز برنیامدن خاموش شدن ساکت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ گَ تَ)
قرار گرفتن داغ. پدید آمدن اثر داغ بطور ثابت در:
چه داغها که ز چرخم نشسته بر سینه
چه اشکها که ز چشمم دویده بر رخسار.
ظهیر فاریابی.
تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است
صدگونه داغ بر دل حیران نشسته است.
مجدهمگر.
تا سحر آمدشد همصحبتانم گرم شد
شعله برمی خاست از دل داغ حرمان می نشست.
ملاشکوهی همدانی.
درد تو در تمام بدن جای جان گرفت
داغ تو در میانۀ جان دل نشین نشست.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا